گفتگوهای تلگرامی(کوتاه)

گپ و گفت هایی که گاه از تلگرام سر بر می آورد ...

گفتگوهای تلگرامی(کوتاه)

گپ و گفت هایی که گاه از تلگرام سر بر می آورد ...

این گفتگو ها محدود به تلگرام و یا مسائل سیاسی نیست ولی خوب به طور جدی از آن جا و حول مسائل سیاسی آغاز گشت.

  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی

نامه ای از یک علاقه مند به سینمای آقای حاتمی کیا به آقای طالبی نژاد منتقد سینما

 

جناب آقای طالبی نژاد
متن شما با عنوان "
نامه‌ای به ابراهیم حاتمی‌کیا "در واکنش به مصاحبه ی اخیر جناب حاتمی کیا با روزنامه ی شرق با عنوان "گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا پس از مدت‌ها سکوت" و سوال های شما از ایشان که ابتدا در روزنامه ی شرق منتشر شده بود را در اینترنت خواندم. در آن بسیار اندیشیدم. به گمانم اصلی ترین سوالش همان سوال ابتدایی متن باشد که خطاب به آقای حاتمی کیا گفتید:

"روی سخن شما در این چند فیلم اخیر به‌ویژه در «بادیگارد» به کیست؟"

بنده شهرستانی ام و تا کنون فیلم "بادیگارد" را ندیده ام اما فیلم های دیگر ایشان را کمابیش ملاحظه کرده ام. آن چه در ادامه بیان می کنم نه به نمایندگی آقای حاتمی کیا بلکه از جانب یک علاقه مند به سینمای ایشان است که فیلم ها و مصاحبه هایشان را تا جای ممکن دنبال کرده است، امیدوارم بتوانم منظور خود را به خوبی بیان کنم، به قول حاج کاظم در آژانس شیشه ای:

"خدایا تو رو به جان فاطمه کمکم کن،
کمک کن زبونم گره نخوره تا بتونم دلایلمو بگم،
تفسیرش باشه با اهلش ..."

ابتدا از آغازین جمله ی شما شروع کنم که آورده اید:

" برادر گرامی حاج‌آقا ابراهیم حاتمی‌کیا "!

شاید قصدی نداشته اید اما پشت سر هم قرار دادن "برادر" و "حاج آقا" با توجه به فضای فیلم های جناب حاتمی کیا برای من یکی که سرشار از نیش و کنایه است و تقریبا قبل از خواندن کامل متنتان به قصدتان در باقی متن پی بردم. راه حل خوبی است! مخصوصا برای آنان که حال خواندن متن های به این بلندی را ندارند! سریع به نتیجه می رسند!

و اما جواب سوال راهبردی شما از نگاه بنده:

"روی سخن شما در این چند فیلم اخیر به‌ویژه در «بادیگارد» به کیست؟"

جناب آقای طالبی نژاد، به نظر من جواب این سوال و سوال های مشابه شما از آقای حاتمی کیا، آن قدرها هم دشوار نیست. از نگاه بنده روی سخن آقای حاتمی کیا در بسیاری از فیلم هایشان به طور مشخص، خطاب به کسانی بوده که به فرهنگ ، عقیده، مذهب و آرمان های مردمان این مرز بوم بی اعتنا شده و یا بوده اند، عقیده، فرهنگ و آرمان هایی که مردمان این مرز و بوم سالیان سال برایشان مبارزه کردند، انقلاب کردند، جان دادند ، اما ذره ای از آن ها کوتاه نیامدند.

روی سخن ایشان در این فیلم ها خطاب به کسانی است که به آن چه پیرامونشان می گذرد بی اعتنایند و انگار روح انسانیت در وجود اینان خشک شده. کسانی که در زمان 8 سال دفاع مقدس هم تا موشک های صدام به تهران نرسید متوجه نشدند کشور با چه تهدیدی مواجه است.

شاید آن چه جناب حاتمی کیا و دیگران را بیشتر می آزارد این باشد که، در میان مردمی که با آن مشقات برای برپا داشتن آرمان هایشان به پا خاسته اند کسانی سر بر آورده اند که نه تنها به این آرمان ها بی اعتنایند، بلکه عده ای از آنان هرگاه توانسته اند در نفی آن آرمان ها نیز کوشیده اند و این نه برای آقای حاتمی کیا و نه برای بسیاری دیگر پذیرفتنی نیست.

پذیرفتنی نیست که کسانی که به مدد فداکاری ها و از جان گذشتگی های مردمی چنین، بر سر کار آمده اند بخواهند این چنین به این امور بی توجه باشند و حتی در خفا در امحای این باورها نیز بکوشند، باورهایی که بوجود آورنده ی این نظام و رمز بقای آن تا کنون بوده است و ان شاءالله خواهد بود. این کار به مثابه  "بر شاخه نشستن و بن بریدن است"!

در همین جشنواره ی فجر اخیر ایشان به پذیرفته نشدن فیلمی با موضوع "داعش" معترض شدند و مثالی زدند که فکر می کنم برای همه ملموس باشد. گفتند در این دوره برای ورود به جشنواره همه می بایست از دستگاهی به نام "ایکس ری" عبور کنند، چرا؟!

چرا هیچ کس به این نمی اندیشد که به چه علت در این دوره از جشنواره به این دستگاه نیاز شده است؟!
چرا این تهدیدها را تا به این اندازه از نزدیک لمس می کنیم اما کمترین توجهی به آن ها نمی کنیم و کسی به فکر رفع آن ها نیست؟!

چرا هیچ کس از دست اندرکاران این حوزه، چه مسئولین و چه سینماگران، به فکر آگاهی بخشی جامعه در مورد این تهدیدها نیست؟!

جناب آقای طالبی نژاد، این ها مسائلی است که انسان را برمی آشوبد.

شما در متنتان اشاره ای به فیلم "وصل نیکان" جناب حاتمی کیا کرده و گفته اید:

"در وصل نیکان ما شهرنشینان را مشتی آدم بی‌خیال و بی‌تعهد جلوه دادید که وسط معرکه جنگ، بساط عروسی پهن می‌کنیم و انگار نه ‌انگار که جوانان برومندمان دارند در غرب و جنوب کشور از مرز‌های عقیدتی دفاع می‌کنند"

جناب آقای طالبی نژاد، در این مورد چند سوال خدمتتان دارم:

 اولا، مگر آن جوانان برومند، به قول شما از کره ای دیگر آمده اند و و از این مردم نیستند؟

آن ها هم از همین شهرنشینانند، شهرنشینانی که شما همه شان را یک کاسه می کنید و می گویید آقای حاتمی کیا همه شان را بی خیال و بی تعهد جلوه داده! اصلا اگر جناب حاتمی کیا به بخشی از این شهرنشینان نیز انتقاد وارد می کند، شما چرا خود را در میان این بخش می بینید و از لفظ "ما" استفاده می کنید؟

چرا شما این بخش از مردم را "تمام مردم" می پندارید؟

دوما، باید گفت جوانان برومند ایران، در غرب و جنوب کشور بیشتر از مرز‌های فیزیکی کشور دفاع می‌کردند، مرزهای عقیدتی در دستان شما و دیگر کسانی که قلم در دست دارند، بوده وهست. باید گفت آن جوانان برومند به وظیفه شان به خوبی عمل نمودند و مرزهای فیزیکی ایران به خوبی پاسداری شد و خدای را شکر می شود، حال شما و همکارانتان پاسخ دهید که با مرزهای عقیدتی ما چه کردید؟!

و اما فیلم "آژانس شیشه ای" که شما بدان اشاره داشته اید. در مورد این فیلم فرموده اید:

" در «آژانس شیشه‌ای» ما را مشتی مرفه بی‌درد یا چرسی و بنگی جلوه دادید که در آستانه نوروز فقط به فکر خروج از کشوریم ".

جناب آقای طالبی نژاد، شما باید بهتر از بنده بدانید که در آن فیلم داستان به گونه ای بود که بیشتر در یک فضای محدود رقم می خورد و طبیعی بود که کسانی هم که در آن فضا حاضر می شدند محدود باشند. شاید امکانش نبود که نمایندگان همه ی جامعه، در آن آژانس که در نقطه ای خاص از تهران قرار داشت و اکثرا برای گرفتن بلیط برای رفتن به خارج استفاده می شد، تصویر کرد. اما ماجرای بی تفاوتی به کسانی که به قول شما " وجودشان مملو از ترکش‌های صدام " بود در آن فیلم، متاسفانه، متاسفانه و باز هم متاسفانه تنها به افراد حاضر در آن آژانس محدود نمی شد! فضای بی توجهی به این عزیزان حتی به خانه ی خود حاج کاظم هم رخنه کرده بود. این بی توجهی حتی در نهادهای مسئول چنین کارهایی هم وجود داشت که به "وظیفه ی خود"، تاکید می کنم "وظیفه ی خود" برای پاسخگویی به موقع، به خواست اندک این عزیزان، پاسخ نمی گفتند.

بله جناب طالبی نژاد، ممکن است زمانی بیاید که اکثریت یک جامعه به خاطر اهمال عده ای که وظیفه ی نمایاندن رشادت های آن "جوانان برومند" را بر عهده دارند و یا به دلایلی دیگر، این چنین به آرمان ها و نمایندگان آن آرمان ها بی توجه شود و این حقیقتی است که به عینه دیده ایم. اما باید گفت در همان فیلم هم بودند کسانی که می توان آن ها را در طیف بی توجهین قرار نداد، مانند پیر روشن ضمیر حاضر در آژانس که در عین حال که آزاد شد اما آژانس را ترک نکرد و یا همسر حاج کاظم و یا رفقای موتورسوار او و یا تا حدودی شاگرد حاج کاظم که در آن زمان در وزارت اطلاعات بود.

آقای طالبی نزاد، سوال بنده از شما این است،

چرا شما اینگونه می اندیشید که اولا آن دسته از افرادی که در فیلم های جناب حاتمی کیا، بی تفاوتی هایشان مورد انتقاد قرار می گیرد، نماینده ی همه ی مردمند و دوما با این انتقاد به آن ها توهین شده است؟!

به نظر بنده شاید دلیل اینکه در فیلم های جناب حاتمی کیا این گروه بی توجه بسیار مورد انتقاد قرار می گیرند این باشد که دوران بلوغ فیلم سازی ایشان مصادف شد با حاکمیت بسیاری از این بی تفاوتان بر عرصه های اجرایی و قانون گذاری کشور.

و اما در ادامه ی متن شما، شما در ادامه ی به مسائلی سیاسی و برخی موضع گیری های جناب حاتمی کیا اشاره کرده اید که درستی یا نادرستی آن را به خود ایشان وا می گذارم، اما پس از ذکر این موارد به ناگاه بیان فرموده اید:
"مگر این
آقای روحانی از کره‌ای دیگر آمده و میزان تعبدش نسبت به دین و مذهب کمتر از جنابعالی است؟"

من نمی فهمم، ناراضی بودن از سیاست های یک رئیس جمهور چه ربطی به تعبد او به دین و مذهب دارد؟!

ممکن است یک مسئول متعبد و دیندار سیاستی اشتباه اتخاذ کند و یا اصلا درست باشد و کسی به آن سیاست ها اعتراض داشته باشد، ربط این موضوع به دین و مذهب آن مسئول چیست که شما می فرمایید؟!

باز می گویید:

" بنده البته طرفدار هیچ جناحی نیستم و اصلاً سیاست‌باز نیستم. ولی موضع شما که با سیاست وارد عرصه هنر شده‌اید، برایم جالب است. "

که البته عدم طرفداری شما از جناحی خاص، با جمله های از نگاه بنده متناقض پیشین تان تاحدودی مشخص شد، اما به راستی چگونه جناب حاتمی کیا با سیاست وارد عرصه ی هنر شدند؟
آیا مجیزگوی جریانی سیاسی شدند و آن جریان موجبات ورودشان به عرصه ی هنر را فراهم کرد؟

و یا جریانی سیاسی از سر تفقد ایشان را به عرصه ی هنر وارد کرد؟

به نظرم کارنامه ی کاری و زندگی آقای حاتمی کیا مشخص است و هر کس می تواند تشخیص دهد که ایشان چگونه به عرصه ی هنر وارد شده اند و نیازی به کنایه ها و احیانا "از شما چه پنهان" های شما نیست!

در جایی دیگر شما می گویید که آقای حاتمی کیا در فیلم بادیگارد به شدت سیاه نمایی کرده و جامعه را امنیتی نشان داده،

"تا آن حد که آن دانشمند جوان از این‌که مثل ماهی توی آکواریوم‌ گیر کرده و زندگی خصوصی‌اش هم زیر نظر است، کلافه شده و ..."

باز هم عرض می کنم بنده این فیلم را ندیده ام و در موردش نمی توانم نظر دقیقی بدهم، اما باید بگویم که بنده در این جامعه ای که شما عرض می فرمایید مشغول زندگی کردن هستم و شاهد اتفاقات آن نیز بوده و هستم. از شما می پرسم، در همین چند سال اخیرجامعه ی ما به علت فضای متشنجی که برای آن رقم خورد، شاهد چندین ترور و 5 شهید رسمی هسته ای نبود؟

آیا عقل حکم نمی کند پس از آن ترورها و حتی پیش از آن ها، بیشتر از این سرمایه ها محافظت شود؟
البته بنده موافق در تنگنا قرار دادن آنان نیز نیستم، اما مگر تحت نظر بودن یک دانشمند جوان هسته ای یعنی امنیتی بودن تمام جامعه؟!

این چه تعمیم های اشتباهیست که شما به کار می برید؟!

جناب آقای طالبی نژاد، شما در بخشی دیگر از متنتان از سیاه نما بودن بادیگارد گفته اید و از دیگر فیلم های منتقد اجتماعی دفاع کرده اید، سوال من از شما درباره ی بسیاری از این فیلم های به قول شما منتقد اجتماعی این است:

آیا نشان دادن مداوم فلاکت و بدبختی بخشی از جامعه بدون در نظر گرفتن راهی برای رهایی و بستن تمام دریچه های نجات بخش و گاه نداشتن حتی یک کورسوی امید که در برخی از این فیلم های مورد اشاره ی شما شاهدش هستیم را "انتقاد اجتماعی در فیلم‌ها که نتیجه‌اش شفاف‌سازی در بستر حرکت به‌ سوی جامعه‌ای سالم است"، می نامید؟

می بخشید، کجای این کار حرکت به سوی جامعه ای سالم است؟!

به نظر بنده بسیاری از این فیلم های به زعم شما منتقد اجتماعی، به صفحه ی حوادث برخی روزنامه ها می مانند، پرند از صحنه های مایوس کننده، قتل، خیانت، غارت. نه روزنه ی امیدی، نه راهکاری، سراسر تلخی و تلخی و تلخی!

حال خودتان قضاوت کنید جامعه ای که بیشتر وقت خود را به خواندن صفحه ی حوادث روزنامه ها بگذراند، کی به سمت سلامتی گام خواهد برداشت؟

در جای دیگر از متنتان گفته اید:
"
گرچه تردید ندارم اگر فیلم‌های شما هم به اندازه دیگران در مجامع سینمایی جهان غرب مورد توجه قرار می‌گرفتند، شما هم امروز تلقی دیگری از غرب و غرب‌زدگی می‌داشتید"

اصلا به عقیده ی بنده وجه تمایز سینمای آقای حاتمی کیا با دیگران در همین است که ایشان سینما را در خدمت تفکرشان در آورده اند و بسیاری دیگر سینما را در خدمت شهرت و یا حداقل بسیاری سینما را برای سینما می خواهند و ایشان برای آرمان هایشان. عدم اقبال مجامع سینمایی غرب به آثار ایشان هم در حقیقت عدم اقبال آنان به تفکر جناب حاتمی کیا و آرمان هایشان است و نه هنر ایشان. چنانکه خود نیز واقفید، اگر تعصب را کناری بگذاریم، برتری هنر و قدرت کارگردانی ایشان در برخی کارهایشان نسبت به کارهای بسیاری از کارگردانان دیگر که از قضا جوایز بین المللی زیادی نیز کسب کرده اند، قابل انکار نیست!

به نظر بنده نفس دیده شدن در غرب مزیت نیست اما باز نمودن راه یا حداقل نتراشیدن مانع توسط شما و همکارانتان در نشریات و نهادهای تصمیم گیر می توانست، صدای آقای حاتمی کیا و دیگران را با فیلم هایشان به گوش جهانیان برساند و جهانیان در مورد ایشان و فیلم هایشان بهتر به قضاوت بنشینند. امری که متاسفانه همین اخیرا نیز با نامه پراکنی جمعی از دست اندرکاران سینمایی به مجامع جهانی برای جلوگیری از پذیرش جهانی فیلم "محمد رسول الله ص"، به وضوح قابل مشاهده شد!

شما در جایی دیگر از متنتان فرموده اید : "... چطور شما از ضدارزش‌ها که فیلم‌های اکشن هم از این نوع‌اند، برای بیان ارزش‌ها بهره می‌گیرید..."؟!

من متوجه نمی شوم! فیلم های اکشن چگونه تماما ضدارزشند؟!

یعنی اگر مثلا در فیلمی تعقیب و گریزی به تصویر کشیده شود، به سمت مجرمی شلیک شود، آن فیلم  یا حداقل آن صحنه ها می شود ضد ارزش؟!

باز عرض نموده اید:

"... خود شما که بیش از هر سینماگر ایرانی دیگری در مقابل سینمای مرعوب‌کننده آمریکا مرعوب شده‌اید"!

به نظر بنده می توان فرم های بدیع و جذاب دیگران را به استخدام خود در آورد و محتوای خود را درونشان قرار داد.نمی توان؟

این شیوه را آقای حاتمی کیا در دیگر آثارشان نیز کمابیش دنبال کرده اند، چه اینکه به گفته ی خود ایشان، ایده ی "آژانس شیشه ای" پس از دیدن فیلم آمریکایی "بعدازظهر سگی" در ذهنشان شکل گرفته است. از شما می پرسم جناب طالبی نژاد، "آژانس شیشه ای"ی آقای حاتمی کیا نشانه ی مرعوب شدن ایشان در برابر سینمای آمریکا بود؟

یعنی اگر از افراد جامعه یا صاحبنظران حوزه ی سینما در مورد فیلم "آژانس شیشه ای" نظر بخواهیم، همه متفق القول خواهند گفت "این فیلم در راستای سیاست های غرب و مرعوب هالیوود است یا برعکس؟"

باز فرموده اید:

"لطفاً شما هم تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. سینماگرید یا سیاست‌باز؟"

البته که نباید سیاست باز و دمدمی مزاج بود، اما پیگیر اصول و آرمان ها باید بود.

جناب آقای طالبی نژاد، آیا ایشان نیز باید به جرگه فراموشکاران بپیوندند یا حداقل کاری به کار آنان نداشته باشند تا بشوند سینماگر؟!

آیا حالا که پر انتقاد جناب حاتمی کیا از بی اعتنایان به آرمان ها که سالیان سال است از ایشان می شنویم، در فیلم اخیرشان به این دولت خورده است، شده اند سیاست باز و کسی که " سینما را وسیله‌ای برای تسویه‌حساب‌های سیاسی و حزبی قرار داده‌"؟!

مگر می شود انسان بما هو انسان، به آن چه پیرامونش می گذرد بی تفاوت باشد و کژی ها و انحراف ها را متذکر نشود؟!

حالا زبان یکی سینما هست و زبان دیگری قلم.

جناب آقای طالبی نژاد عزیز، بی تعارف بگویم، از نگاه بنده شما متن متناقض و بدور از انصاف و استدلال های محکمی را برای جواب به مصاحبه ی آقای حاتمی کیا به نگارش درآورده اید، متن شما از نگاه بنده بیشتر احساسی است تا عقلانی. البته بنده ایشان را معصوم نمی دانم و قطعا در وجود ایشان نیز اشکال هست، اما آن چه شما بیان فرمودید خارج از مدار انصاف و عقل بود.

در پایان این متن هم شاید بی مناسبت نباشد که من هم این نوشته ی خود را با داستانی که "حاج کاظم" در "آژانس شیشه ای" برای شاهدانش! تعریف کرد، تمام کنم، داستانی که شاید پاسخگوی گوشه ای از سوالات شما و دیگران باشد.

البته این را هم بگویم، اگر اشارات در این نوشته ی بنده، بیشتر به فیلم "آژانس شیشه ای" بود شاید به خاطر مانوس بودن بیشتر من با این فیلم و ماهیت این فیلم بود که به قول جناب حاتمی کیا، یک بیان "مانیفستی" دارد.

 

"می دونم بد موقعی برای قصه شنیدنه،

ولی من، می خوام براتون یه قصه بگم،

وقت زیادی ازتون نمی گیرم،

یکی بود یکی نبود.

یه شهری بود خوش قد و بالا،
آدمایی داشت محکم و قرص،

ایام، ایام جشن بود، جشن غیرت،
همه تو اوج شادی بودند که یهو یه غول حمله کرد به این جشن،

اون غول، غول گشنه ای بود که می خواست کلی از این شهرو ببره،

همه نگرون شدند!

حرف افتاد با این غول چکار کنیم؟!

ما خمار جشنیم!

بهتره سخت نگیریم،

اما پیر مراد جمع گفت: باید تازه نفسا برند به جنگ غول،

قرعه به نام جوونا افتاد،

جوونایی که دوره ی کرکریشون بود، رفتند به جنگ غول،

غول غول عجیبی بود!

یه پاشو می زدی، دو تا پا اضافه می کرد!

دستاشو قطع می کردی، چند تا سر اضافه می شد!

خلاصه چه درد سر،

بالاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردند و خسته و زخمی برگشتند به شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده،

یکی از پیرجوونای زخم چشیده جاشو گرفت،

اما یه اتفاق افتاده بود!

بعضیا این جوونا رو یه طوری نگاشون می کردن که انگار غریبه می بینن!

شایدم حق داشتن،

آخه این جوونا مدت ها دور از این شهر با غوله جنگیده بودن،

جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن،

دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود،

شده بودن اینهو اصحاب کهف،

دیگه پولشون قیمت نداشت،

اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشونو و اونایی هم که نتونستن مجبور به معامله شدن،

من شما رو نمی شناسم، اما اگه مثل ما فارسی حرف می زنید پس معنی این غیرتو می فهمید،

این غیرت داره خشک می شه،

شاهرگ این غیرت! ...

کمک کنید نذاریم این اتفاق بیافته،

من برای صبرتون یه یا علی می خوام، همین.

یا علی ع

 

 

نظرات (۱)

لایک داری بیا وبلاگم به ادرسmokhtarlou.blog.ir و از سمت چپ وبلاگم دنبالم کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی